صدای زنگ قافله
از تو بیابونها میاد
کی بود منو صدا می زد
کیه که همسفر می خواد
یه دختری تو قتلگاه
خواب اسیری می بینه
خواب می بینه رو صورتش
اشک یتیمی میشینه
خواب میبینه سر بابا
رو نیزه قرآن می خونه
می خواد لباشو ببوسه
نمی تونه نمی تونه
نویسنده: فاطمه یوسف زاده(یکشنبه 85/11/8 ساعت 7:54 صبح)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ